“`html

به نقل از روزنامه هم‌میهن، تقریباً دو دهه است که از زمانی که علم اقتصاد به‌طور رسمی به سخره گرفته شد، دانشگاه به نهادی ثانوی و غیرمرتبط با سیاست‌گذاری کشور تبدیل گردیده است. اگر علم به‌عنوان راهنمای سیاست‌گذاری خاموش شود، ضرورت وجود دانشگاه بی‌فایده خواهد بود.

آیا آقای رئیس‌جمهور می‌توانند چند نمونه از سیاست‌گذاری‌های کلیدی کشور را معرفی کنند که مبتنی بر علم و دانش و نهاد دانشگاه باشد؟ آیا در زمینه‌های مختلفی مانند اقتصاد، محیط‌زیست، مسائل اجتماعی مانند فرزندآوری، حجاب، وضعیت زنان، فقر، سیاست رسانه‌ای و مبارزه با فساد، قانون‌گذاری و حقوق بشر، روابط بین‌الملل و سیاست‌های داخلی این امر صدق می‌کند؟

به‌ندرت در این حوزه‌ها دانشگاهیان معتبر و اثرگذار هستند. نمونه‌ای از این مسأله را می‌توان در نامه‌ روز گذشته ۱۸۰ اقتصاددان و کنشگر اقتصادی درباره بودجه و ضرورت شفافیت و عدالت در آن دید. اگر این افراد نقش موثری در سیاست‌گذاری داشتند و اصول علمی در تدوین بودجه رعایت می‌شد، نیازی به نامه سرگشاده نبود. این موضوع در سایر حوزه‌ها نیز صادق است. علم و دانشگاه در واقع حلقه مفقوده سیاست‌گذاری در ایران محسوب می‌شوند.

یکی از بزرگ‌ترین معضلات دانشگاه که مسلماً شما از آن آگاهید، سهمیه‌های ناعادلانه و غیرآموزشی است که تنها به تبعیض و نفرت دامن می‌زند و منجر به سقوط نهاد علم می‌شود. همچنین، افزایش بی‌دلیل ظرفیت رشته‌های پزشکی باعث شده وضعیت این رشته به مرز بحران برسد.

اعضای هیئت علمی به‌عنوان پایه‌های اصلی نهاد علم با متنوع‌ترین مشکلات مواجه‌اند. دخالت ضوابط غیرعلمی در پذیرش اعضای هیئت علمی، تعیین صلاحیت مدیران دانشگاهی، فعالیت‌های علمی، پذیرفتن و اخراج استادان، همگی موجب آسیب به استقلال دانشگاه شده است.

این مسائل، کارایی نهاد علم را کاهش داده است. همچنین، استادان دانشگاه با بحران جدی‌تری مواجه هستند که به وضعیت اقتصادی و حقوق آن‌ها بازمی‌گردد. این معضل همگانی ناشی از کاهش درآمد سرانه ایرانیان در دو دهه گذشته و خروج علم و دانشگاه از دایره سیاست‌گذاری به وجود آمده است. مهاجرت تعداد زیادی از استادان، ظرفیت علمی کشور را به‌شدت کاهش داده و متاسفانه افق روشنی برای آینده وجود ندارد.

به سراغ دانشجویان برویم. بهتر است از این مقوله دور نشوید. چرا که اکثریت قریب به اتفاق آنان به‌مدت طولانی است که خود را از قدرت دور دیده و از آن فاصله گرفته‌اند. مسائل آن‌ها از اهمیت بالایی برخوردار است. مهم‌تر از هر مسأله‌ای، فقدان دیدگاه مثبت و امید به آینده است. این معضل البته عمومی است اما برای دانشجو که در ابتدای راه زندگی خود است، بسیار دیرپاتر و بغرنج‌تر از کسانی است که دهه‌های میانسالی را پشت‌سر گذاشته‌اند و بار زندگی خود را بسته‌اند.

علاوه بر این، حس فراموشی آنان نیز بسیار دردناک است. یک لحظه خود را به‌جای یک دانشجو بگذارید. در کجای ساختار و سیاست‌های موجود کوچک‌ترین دغدغه‌ای عملی برای جوانان و دانشجویان احساس می‌شود؟ بی‌اعتنایی به آن‌ها از این احساس بیگانگی نشأت می‌گیرد. باید به دنبال ریشه‌های تمایل به مهاجرت در این موارد باشید.

و در نهایت، اقدامات امنیتی و انضباطی فراتر از درک مرسوم در زندگی شخصی آن‌ها بیش از پیش آنان را دچار مشکل و یأس کرده است. آقای رئیس‌جمهور! اگر نمی‌توانید کاری برای آن‌ها انجام دهید، حداقل دو ساعت صبر و تحمل کنید. آنان با وجود تمامی سختی‌ها ۳۶۴ روز و ۲۲ ساعت سایه مقامات و صحبت‌های یکسویه آن‌ها را بر دوش می‌کشند.

17302

“`

اشتراک‌گذاری »