“`html
کیاوش حافظی: در انتخابات سال ۷۶، حامیان سیدمحمد خاتمی هرگز تصور نمیکردند که «دوم خرداد» به نامشان ثبت شود؛ دیدگاه آنها این بود که ممکن است چند میلیون رأی کسب کنند و به این وسیله فعالیتهای سیاسی خود را ادامه دهند.
بررسی اصلاحات و اصلاحطلبی دوم خردادی در سال ۱۴۰۴ ممکن است کمی تکراری به نظر برسد؛ اما نکته این است که مفهوم اصلاحطلبی به معنای جامع به نام نیروهای دوم خردادی نامگذاری نشده است و پرداختن به اهمیت این مفهوم خود سرآغازی برای یادآوری دوم خرداد است. تاریخ اصلاحات در ایران به دو قرن پیش برمیگردد، حتی اگر اصلاحطلبی دوم خردادی ارتباطی با آن جریانات تاریخی نداشته باشد. از این رو، میتوان گفت اصلاحطلبی پیش از ظهور اصلاحطلبان دوم خردادی وجود داشته و همچنین میتوان دوباره پرسید که چه عاملی این نیروها را به سمت اصلاحطلبی سوق داد؟ حالا که دولت پزشکیان به عنوان تنها دولت پس از دولت خاتمی به نام اصلاحطلبی در قدرت است، پرسشهای تازهای مطرح میشود؛ اینکه چقدر از اصلاحطلب بودن این دولت حقیقت دارد؟ و در این سالها اصلاحطلبان دوم خردادی چه تغییراتی را تجربه کردهاند؟
عباس عبدی، روزنامهنگار و فعال سیاسی اصلاحطلب، میهمان «کافه خبر» شده تا به این پرسشها پاسخ دهد. این روزنامهنگار بیان میکند که در سال ۷۶، ارزیابی حامیان خاتمی این بود که ناطق نوری سه برابر خاتمی رأی خواهد آورد، اما نتیجه به شکل معکوس رقم خورد. به نظر او، این تفاوت ارزیابی ۹۰۰ درصدی نشاندهنده عدم شناخت واقعی از جامعه است.
عباس عبدی که اصل اصلاحطلبی را ضد سیاست ستیز میداند، با اشاره به واقعه ۱۸ تیر، بیان میکند که اصلاحطلبان نباید اجازه میدادند اعتراضات بعدی به وجود بیاید و به یاد دارد که به دوستان خود در وزارت کشور و آقای خاتمی پیام داده بود که باید این موضوع خاتمه یابد، زیرا عواقب خاص خود را خواهد داشت.
زمانی که از عباس عبدی درباره کاهش سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان سؤال کردیم، او یکی از مهمترین مشکلات آنها را تن دادن به شکاف میان قدرت و مسئولیت دانست و گفت دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی به نماد این شکاف تبدیل شده است.
متن کامل گفتگوی عباس عبدی در «کافه خبر» خبرگزاری صحت خبر را در ادامه بخوانید؛
*****
* آقای عبدی! به شما خوش آمدید تا درباره اصلاحطلبی به مناسبت سالروز دوم خرداد گفتوگو کنیم. قبل از ورود شما، سوالی طراحی کردیم و از هوش مصنوعی پرسیدیم. هوش مصنوعی به نمایندگی از شما به این سؤال پاسخ داد. مایلم در ابتدا این سوال و پاسخ را بخوانم تا در صورت تمایل، نظر شما را بشنوم. سوال: «با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در سالهای اخیر و تحولات مختلف جریان اصلاحطلبی، آیا هنوز خود را اصلاحطلب میدانید؟» پاسخ هوش مصنوعی به نام شما: «بله، من هنوز خود را اصلاحطلب میدانم. اما اصلاحطلبی که من به آن باور دارم با برخی از برداشتهای امروزی متفاوت است. اصلاحطلبی از دید من، تلاش برای بهبود تدریجی و واقعگرایانه ساختارهای سیاسی و اجتماعی است از طریق گفتگو، نقد سازنده و تقویت نهادهای مدنی، بیآنکه به دنبال براندازی باشم. اما باید با صداقت بگویم که جریان اصلاحطلبی در سالهای اخیر با مشکلات جدی مواجه بوده؛ از جمله انفعال در برابر تصمیمهای نادرست، وابستگی بیش از حد به قدرت سیاسی و فاصله گرفتن از بدنه اجتماعی. به نظر من، اصلاحطلبی نیاز به بازسازی دارد و باید به سمت شفافیت بیشتر، پاسخگویی به مردم و تمرکز بر مسائل ملموس مانند معیشت و آزادیهای مدنی پیش رود.»
به لحاظ محتوا، میتوان گفت که یکی از آخرین برداشتهای من را مختصر ارائه کرده است.
* پس ظاهراً این نظر را تأیید میکنید.
بله
اصلاحطلبان در سال ۷۶ به طرف مقابل سیگنالی دادند تا خنجر ستیز را از نیام خارج کنند
* اگر بخواهیم در مورد مفهوم اصلاحطلبی بحث کنیم، آیا اصلاحطلبی دوم خردادی با مفهوم کلی اصلاحطلبی همراستا است و این همراستایی چقدر عمیق است؟
زمانی که ما از یک ترم یا اصطلاح سیاسی صحبت میکنیم، معنای دقیقی ندارد. حتی اگر در مورد اصطلاحات خیلی شناختهشده سؤال بکنید، متوجه میشوید که تعاریف بیشماری درباره آنها وجود دارد. به عنوان مثال، وقتی میگوییم نقطه جوش آب، همه ما میدانیم که درجهای است که مایع آب به بخار تبدیل میشود.
این یک تعریف کاملاً عینی است. اما
“““html
اصلاحطلبی و حتی انقلابیگری، اصطلاحاتی هستند که در مقاطعی خاص به گروههایی نسبت داده میشوند و تفسیر و درک آنها در گذر زمان دچار تغییر میشود؛ مشابه با نوزادی که به دنیا میآید و به تدریج شکل میگیرد.
ما نمیتوانیم از پیش تعریفهای کلاسیک و کاملی داشته باشیم تا بر مبنای آن عمل کنیم. سیاست این گونه نیست. اگر از این منظر نگاه کنیم، بنظر من، پایه اصلاحطلبی بر نفی سیاست ستیز استوار است. سیاست ستیز به معنی حذف طرف مقابل است. یعنی وجود دیگری را نمیخواهیم و تنها خودمان باید بمانیم. اگر دیگری بخواهد وجود داشته باشد، باید هر هزینهای را بپردازد تا تابع من شود. در تاریخ ایران، ما در چند مقطع بسیار محدود از سیاست ستیز فاصله داشتهایم. سال ۷۶ یکی از آن دورانها است، ولی باید اذعان کنیم که نتوانستیم این مسیر را به خوبی ادامه دهیم. در حقیقت، طیفی به طرف مقابل پیام داده شد تا سلاح ستیز را بر سر در بیاورند. به نظر من، سیاست ستیز نتیجهای نخواهد داشت.
«همگرایی» و «به رسمیت شناختن» اساس اصلاحطلبی است
همگرایی و به رسمیت شناختن طرف مقابل، اساس اصلاحطلبی را تشکیل میدهد. اگر به این اصل باور داشته باشیم، آنگاه نتایج متفاوتتری در پی آن خواهیم دید. بارها تاکید کردهام که تصور کنید سرمایهای در بورس دارید و در آن سرمایهگذاری میکنید. دو دسته سرمایهگذار در بورس وجود دارند. گروهی سبدی از سهام را میخرند که شامل ۵۰ تا ۵۰۰ سهم از شرکتهای بزرگ است.
این سبد سهام، به صورت معمول تغییرات اندکی را تجربه میکند و از استعداد سود نسبت به متوسط عملکرد بورس برخوردار است. در واقع، فقط در کل تغییرات بورس شریک هستیم. اما گروه دیگری هستند که اقدام به خرید سهام ریسکی میکنند که پایدار نیست. ممکن است در یک سال، ارزش این سهام به صورت ناگهانی سه تا چهار برابر افزایش یابد و فرد سود کلانی ببرد، اما در عین حال، احتمال کاهش ناگهانی این سهام و حتی از بین رفتن کامل آن نیز وجود دارد. این یک سیاست ریسکی به شمار میآید.
براندازی سیاستی ریسکی است؛ اصلاحطلبی از قمار سیاسی اجتناب میکند
در عرصه سیاست، یک سیاستمدار اصلاحطلب حق انتخاب سیاست ریسکی را ندارد. براندازی یک سیاست ریسکی به شمار میرود. در بورس، این نوع سیاست میتواند هم منجر به ورشکستگی ناگهانی فرد ریسککننده و هم به سود چند برابری ختم شود. اما در سیاست با ریسک پایین، نه ورشکست میشوید و نه به طور ناگهانی سود فراوانی عاید شما میشود، بلکه سبد شما به طور متوسط با بورس افزایش یافته و بهبود مییابد. سیاست اصلاحطلبانه از قمار سیاسی پرهیز میکند. قماربازها دائماً میبازند و نمیتوانند به راحتی از آن عقبنشینی کنند. آنها متناوباً میبازند و از خود میپرسند که در قمار بعدی برنده خواهند شد، اما دوباره میبازند و میبینند که هیچ چیزی در دست ندارند و وضعیتشان نگرانکننده است.
سیاست اصلاحطلبی بر مبنای عقلانیت و میانگین استوار است. به همین خاطر، رایگیری در حد معقول یک اصل مهم است. ما در انتخابات گذشته، کار خاص و عجیبی انجام ندادیم؛ تنها ۲۵-۲۶ روز فعالیت کردیم و مردم به پای صندوقهای رای آمدند. هیچ کس هم هزینهای را تقبل نکرد؛ بلکه نتیجه قابل توجهی در مقایسه با هزینهها به دست آمد. ولی زمانی که به سیاست جنبشهای چریکی نگاه کنید، میبینید که دهها و صدها نیروی جوان و مؤمن کشور در این فراز و فرودها جان خود را از دست دادند، به امید اینکه نظامی را فروپاشند و چیزی به جای آن بیاورند. در حالی که هزینهای سنگین متحمل شدند و بسیاری دیگر نیز ضربات سختی خوردند که عواقبش غیرقابل پیشبینی است. آنها در نهایت چیزی به دست میآورند و سپس میگویند که آنچه حاصل شد، چیزی نبود که میخواستند. با این حال، در هیچیک از مراحل سیاستورزی خود نمیتوانند از موضع خود عقبنشینی کنند، چرا که هزینهای سنگین پرداختهاند و نمیتوانند کوتاهی کنند.
بخش عمدهای از سیاستهای حکومت اصلاحطلبانه نیست
اما سیاست اصلاحطلبانه به این شکل نیست. قسمت عمدهای از سیاستهای حکومت ایران بر مبنای این معیار اصلاحطلبانه نیست. هماکنون با مسأله ناترازی انرژی مواجه هستید. چه چیزی موجب این ناترازی شد؟ زیرا هر چقدر پیش میرویم، خروج از این وضعیت سختتر میشود. زمانی که قیمت بنزین هزار تومان بود، میشد آن را به ۱۲۰۰ تومان افزایش داد و…
“““html
در گذشته، ۲۰ درصد بر قیمتها افزوده میشد و این امر قابل جبران بود. اما اگر شما امروز بخواهید به هزینههای هر چیزی ۲۰۰ تومان اضافه کنید، موضوع چندان بیاهمیتی نخواهد بود. اما اگر تمایل داشته باشید ۱۰ هزار تومان به آن اضافه کنید، یقیناً دچار تردید خواهید شد. نباید اجازه دهید که این نوع رویکردها بر سیاستهای مربوط به اقتصاد، فرهنگ و روابط بینالملل تأثیر بگذارد.
سیاستگذاریهای مربوط به حجاب و عفاف، با این تعریف از اصلاحات در تضاد است. این سیاستها به فرد اجازه نمیدهند که به عقب برگردد، زیرا چنین حرکتی را نشانهای از ناکامی میدانند. در حالی که باید تاکید کرد که عقبنشینی یک اصلاحطلب هرگز نباید به عنوان نشانهای از شکست محسوب گردد. این دو ویژگی را میتوان به عنوان اصول بنیادین اصلاحطلبی مورد توجه قرار داد.
از ویژگیهای دیگر در این زمینه میتوان به مفهوم مشارکت اشاره نمود. شما باید افراد را گرد هم جمع کنید تا به تفاهم برسند و گفتوگو کنند. اگر من و شما بتوانیم بر یک نقطه مشترک توافق کنیم، کارآمدتر از تعیین یک نقطه بدون توافق با شما خواهد بود، زیرا شما با آن همراهی نخواهید کرد و این موضوع باعث ایجاد مانع خواهد شد. این موارد بخشی از مهمترین اصول اصلاحطلبی هستند و من بهعنوان یک پیش قرارداد از اصلاحطلبی دفاع میکنم. اعتقاد دارم که نباید از این موضع کوتاه بیاییم، زیرا تجربهای که ما از ۶۰ سال پیش در مخالفت با اصلاحطلبی داریم، هنوز بار مالیاش بر دوش ما سنگینی میکند.
دوران خاتمی، موفقترین دوره تاریخ معاصر ایران
* اجازه دهید از همان استعاره بورس که مطرح شده بهره ببرم. چرا وضعیت فعلی بورس اصلاحطلبی در پایینترین سطح خود قرار دارد؟
چون اصلاحطلبان از اصول بنیادین خود فاصله گرفتهاند. دو اصل کلیدی را اشاره میکنم که به نظر من عامل مهمی در ناتوانایی آنها به شمار میرود. قبل از این، لازم است ذکر کنم که اصلاحطلبان به ویژه در دوران آقای خاتمی، موفقترین دورهای بودند که تاریخ ایران تجربه کرده است…
چالش ۱۸ تیر و نیاز به مسئولیتپذیری اصلاحطلبان
* آیا منظور تاریخ ایران است یا تاریخ جمهوری اسلامی؟
تاریخ ایران، حتی تاریخ اخیر صد ساله را نیز شامل میشود.
اما موانع موجود باعث شده که اصلاحطلبی نتواند به ثبات لازم دست یابد. موفقیت به معنای بهبود وضعیت فرد نیست، بلکه باید شرایط او را نیز به ثبات رساند. ناکامی اصلاحطلبان دقیقاً در همین نقطه است. کار آنها دو مشکل اساسی داشت که در زمان خود نیز به آنها اشاره کردهام. نخست، بخشی از آنها از سیاست اصلاحطلبی فاصله گرفتند و به سمت ستیزهجویی حرکت کردند و گفتار ستیز را برگزیدند. ممکن است برخی تصور کنند که من نیز جزو این موارد هستم. هدف من رد کردن این قضیه نیست، بلکه هدفم بیان واقعیت است.
شروع این روند، به نظر من در ماجرای ۱۸ تیر آغاز شد. در آن زمان اصلاحطلبان میبایست به مسئولیتپذیری برمیگشتند و این ماجرا را جمع و جور میکردند و اجازه نمیدادند به اعتراضات دیگر دامن بزند. آنها باید به مسئولیتهای خود عمل میکردند. من در آن مقطع به دوستان در وزارت کشور و همچنین به آقای خاتمی پیامی ارسال کردم که این موضوع باید مدیریت شود؛ زیرا تبعات خاص خود را دارد. بنابراین، روندی اتخاذ شد که به ایجاد بحران منجر گردید و طرف مقابل را تشویق کرد که این وضعیت را تشدید کند. آنها در پی همان بودند و از این فرصت به نفع خود استفاده کردند.
دوره دوم خاتمی؛ نماد شکاف بین قدرت و مسئولیت
اما مهمترین ایراد اصلاحطلبان این بود که به شکاف میان قدرت و مسئولیت تن داده بودند. اگر به دقت پیگیر مطالب من باشید، آقای خاتمی چندبار بهطور علنی یا خصوصی اشاره کردهاند که تنها کسی که به من گفت در دور دوم نامزد نشوم، عبدی بود. منطق من این نبود که بیفایده است که بیایید. منطق من این بود که وقتی میخواهید وارد عرصه شوید، باید بگویید که چه اقداماتی را قصد دارید انجام دهید و چه اختیارات و مسئولیتهایی خواهید داشت. اما اگر قرار است مسئول باشید و اختیارات و قدرت نداشته باشید، دلیلی ندارد که بیایید. نباید زیر بار هر شکافی بروید، زیرا این شکاف نمیتواند چارهای باشد. به عنوان مثال، شما که در اینجا نشستهاید و با من در حال گفتگو هستید، از ابتدا با مدیریت صحت خبر هماهنگی داشتهاید و سوالاتی طراحی کردهاید. اما در اینجا دیگر آزادی عمل دارید تا کار خود را انجام دهید.
“““html
انجام این کار ضروری است. اما در صورتی که بخواهند به شما بگویند که نباید این کار را بکنید و باید به گونهای دیگر عمل کنید، در این حالت شما نمیتوانید از پس کار بردارید.
دوره دوم ریاست آقای خاتمی – به گمان من – نشانهای از شکاف بین قدرت و مسئولیت بود. در این شکاف، دیگر امکان انجام کارهای مؤثر وجود ندارد. هر فرد باید با توجه به قدرت خود مسئولیتپذیر باشد.
رویدادهای ۸۸، در سیاست اصلاحطلبانه نبودند
زمانی که اصلاحطلبان این دو اصل را نادیده گرفتند، به سمت سرازیری افتادند. سال ۸۴، به دلیل اشتباهاتشان یک بحران برای آنها به وجود آورد. بحرانی که در سال ۸۸ به اوج خود رسید و به نظر من، هیچکس به اندازه من آن سال را نقد نکرده است. اساساً آن فرآیند جزء سیاست اصلاحطلبی قرار نمیگرفت.
خوشبختانه در سال ۹۲ وضعیتی به وجود آمد که آنها توانستند دوباره برگردند. اما باور دارم که در این بازگشت عوامل زیادی دخیل بودند و بیشتر آقای هاشمی و روحانی بودند که نقش محوری ایفا کردند. در واقع، درک عمومی این است که اصلاحطلبان نتوانستند کار خاصی انجام دهند. زیرا پیوند بین اصلاحطلبان و اصلاحطلبی به وجود آمد و بسیاری اعتقاد دارند که اصلاحطلبی دیگر موضوعیت ندارد. در حالی که کمتر کسی به نقش انقلابیون فکر میکند، برخی از انقلابیون هم در حکومت مشغول به فعالیت هستند.
فاجعههایی هم از جانب انقلابیون خارج از حکومت وجود دارد که به وضوح نمایان است. اگر بخواهیم قضاوت کنیم، چرا کسی باید به آنها اعتماد کند؟ به نظر من، شاید این دو دلیل در انزوا قرار دادن اصلاحطلبان مؤثر بودهاند. اما همچنان معتقدم که اگر اصلاحات همین مسیر موجود کمی کارآمدتر و بیشتر شود، مردم به سمت اصلاحطلبی گرایش خواهند داشت. در نظرسنجیها نیز همچنان مردم تمایل بیشتری به تغییرات مبتنی بر اصلاحات نشان میدهند تا تغییرات رادیکال.

اگر توانایی کار دارید، تلاش کنید و اگر نه، خداحافظ! «نگذاشتند» مفهوم ندارد
* آیا اشاره شما به شکاف قدرت و مسئولیت به همان شکایت همیشگی اصلاحطلبان نیست که زمانی که از آنها سؤال میشود چرا اقدامی نکردهاند، جواب میدهند: «نگذاشتند»؟
بله، درست است. اما من این جواب را نمیپذیرم. به آنها میگویم اگر نگذاشتند، بروید و ترک کنید. هیچ مشکلی ندارد. من این موضوع را بار آخر در سال ۹۷ و ۹۸ به آقای روحانی گفتم. وقتی گفتم اگر نمیتوانید کاری کنید، باید کنارهگیری کنید تا فرد دیگری بیاید، چرا که این وضعیت قابل قبول نیست. اما در ایران، استعفا به معنای براندازی تلقی میشود. نمیفهمم چرا باید اینگونه باشد؟ اگر میتوانید، کار کنید و اگر نمیتوانید، خداحافظ. در غیر این صورت، مردم میگویند ناتوان است و از او میخواهند که رادیکال عمل کند. اما اگر رادیکال عمل کند، سرنوشتش هم مانند آقای روحانی خواهد بود. در نهایت، مردم به او بیاعتماد میشوند. چرا افراد به گزینههای میانهتر رأی میدهند؟ چون فکر میکنند ممکن است اقدامی انجام دهد. در حالی که به رادیکالها رأی نمیدهند چون میدانند دعوا در پی خواهد داشت. اما وقتی انتظارات بالا میرود، از آنها میخواهند که رادیکال عمل کنند. این منطقی نیست.
در نتیجه، جمله «نگذاشتند» ممکن است درست باشد، اما پاسخ من این است که سیاستمداران نباید تسلیم این شکاف شوند. «نگذاشتند» وجود ندارد. باید بهراحتی بگویند سیاست من این است که شورای نگهبان جلوی من ایستاده است. مسئولیت بر عهده شما و شورای نگهبان است. هیچ مشکلی در این باره وجود ندارد. در مورد مذاکرات، براساس چه مجوزی داریم؟ یا در مورد حجاب و مسائل اقتصادی و هر یک از موارد دیگر باید با صراحت و شفافیت اعلام شود که قدرت و مسئولیت من این است اما توان اجراییام این مقدر. در نهایت، مردم قضاوت خواهند کرد که آیا از آن خوششان میآید یا نه. اما انتقاداتی که مطرح میشود، قابل اهمیت است.
هاشمی در سال ۹۲، با هاشمی در سالهای ۷۶ و ۸۰ متفاوت بود
“““html
* به آقای روحانی اشاره کردید. تمایل دارم به دورانی نگاه کنم که اصلاحطلبی شکاف و فاصلهاش را با آقای هاشمی ایجاد کرد و در سال 92 به آقای هاشمی و روحانی منتقل شد. آیا این نشانهای از عقبگرد نیست؟
خیر؛ آقای هاشمی و روحانی به این سمت نزدیک شدند. در صورتی که به سمت دیگر میرفتند، جامعه روحانیت آنها را کنار نمیگذاشت. اما در واقع به حاشیه رفته بودند. آنها رابطه خوبی با هم نداشتند. آقای هاشمی در سال 92 با آقای هاشمی سال 76 اختلاف داشت. او حتی در مقایسه با آقای هاشمی 80 نیز تفاوتی داشت. آنها تغییر کردند و من هیچ ایرادی در این تغییر نمیبینم. بسیار هم مثبت است.
شما سوال میکنید چرا اصلاحطلبان به سمت آنها رفتهاند؟ خطای اصلاحطلبان این بود که فاصله خود را با سیستم به حدی افزایش دادند که ناچار شدند از طریق واسطهها وارد شوند. واسطههای آنها، هاشمی و روحانی بودند. در غیر این صورت، هاشمی و روحانی از مواضع خود دفاع میکردند.
فشار از پایین و چانهزنی از بالا، استراتژی ستیز بود
* آیا یکی از دلایل تضعیف اصلاحطلبی یا کمرنگ شدن آن این نیست که ما فقط استراتژی فشار از پایین و چانهزنی از بالا را شاهد بودیم و هیچ پلن B در این زمینه وجود نداشت؟
این استراتژی که آقای حجاریان بر آن تأکید داشتند، به نظر من رویکرد ستیز تلقی میشود و نتیجهبخش نخواهد بود. زیرا این استراتژی حد و اندازهای ندارد. اعتقاد دارم که راهبرد وفاق بیشتر میتواند مؤثر واقع شود و انتقادی که به دوره 92 تا 1400 دارم این است که به این رویکرد به درستی پرداخته نشد. حتی در موضوع حصر نیز همین را میگویم. این استراتژی در سال 88 به کلی نادیده گرفته شد. ولی فکر میکنم از سال 1403 به بعد، با شکست سیاست یکدستسازی جناح حاکم، همه به سمت شناسایی یکدیگر پیش میروند.
وقتی روزنامه سلام تعطیل شد، در یک سخنرانی اشاره کردم که ما نیز تحت تاثیر مردم قرار میگرفتیم
* بنابراین شما بر این باورید که اصلاحطلبی ادامهدار است و از دوم خرداد آغاز شده ولی با تغییراتی؟
بله – به تعبیر یک فیلسوف یونانی، ما هرگز دو بار نمیتوانیم وارد یک رودخانه شویم. هر بار که وارد میشویم، آب و شرایط تغییر کردهاند. وقتی از این موقعیت خارج میشوم، قطعا تأثیرات گفتوگو با شما و دیگران را دریافت کردهام.
اصلاحطلبی میتواند ادامهدهنده همان 76 باشد، اما …
زمانی که روزنامه سلام تعطیل شد، در سخنرانیام بیان کردم که اشتباه نکنید ما فقط در روزنامه سلام بر مردم تأثیر گذاشتهایم. به شخصه من از مردم تأثیر بیشتری گرفتهام و این رابطهای دوطرفه محسوب میشود. مطالعات ما افزایش مییابد و درک و تجربه ما گسترش مییابد. بنابراین تغییر اجتنابناپذیر است. چوب نیستیم؛ حتی چوب نیز دستخوش تغییر میشود، چه برسد به انسانها. تغییر خود مسئلهای نیست. باید بررسی کنیم که آیا اصلاحطلبی همان اصول و پیوستگی را حفظ کرده است؟ من بر این باورم که چنین است و میتواند ادامهدهنده مسیر 76 باشد؛ اما با یادگیری از درسهای گذشته، کاهش خطاها و یافتن روشهای بهتر برای تعامل.
البته هنوز هم نشانههایی از ستیز وجود دارد. اخیرا در جلسه مجازی با اساتید دانشگاه، این نشانههای ستیز و نفی دیگری که به سمت رادیکالیسم میرود را مشاهده میکردم. این مواضع به ظاهر جذاب هستند. اما حقیقت این است که بیشتر از آنکه به جذابیتهای سیاسی توجه کنیم، باید به جنبههای سخت و دشوار نگاه کنیم که سیاستمدار باید در اتخاذ تصمیمات خود چه اقداماتی انجام دهد تا بتواند طرفدارانش را قانع کند و از تنشهای سخت عبور کند. ولی به طور کلی، بنیان این رویکردها با تغییراتی مشابه همان اصلاحات 76 است.

اصلاحطلبان از ستیز عبور کردهاند
“““html
* چه تغییراتی حاصل شده است؟
به اعتقاد من، بارزترین تغییرات، تغییر رویکرد به ستیز است. هرچند این موضوع در همه موارد مشاهده نمیشود و به دلیل حمایت از این نگرش، برخی از اصلاحطلبان جدا شدهاند. اما بخشهای زیادی وجود دارند که بر این باورند که سیاست صحیح، برقراری تعادل و بهبود اوضاع مردم است. حتی ساختار حکومتی نیز در حال دگرگونی است. به عنوان نمونه، وضعیت حجاب را در نظر بگیرید. درست است که زنان خود به تغییراتی در این حوزه پرداختهاند، اما میزان تحمل حکومت به هیچ وجه قابل قیاس با دهههای ۶۰، ۷۰ و ۸۰ نیست. آنها هم برخی مسائل را درک میکنند و تغییر میدهند، اما سرعت تغییرات برای برخی بایستی افزایش یابد و برای برخی دیگر کندتر باشد.
یکدستسازی، پاسخی به اصلاحطلبان بود
* آیا تغییراتی که از دوم خرداد ۷۶ به بعد در رفتار حاکمیت مشاهده شده، نتیجه تلاشهای اصلاحطلبان در این مدت است؟
میتوان گفت که حاکمیت به عمد در حال عمل کردن بر خلاف آنهاست. این سیاست یکدستسازی، واکنشی به سیاستهای اصلاحطلبانهای است که آنها نمیپذیرند و بر آن تلاش دارند. یا حتی تصور میکنند که اصلاحطلبی به عنوان یک رویکرد خصمانه علیه آنها عمل میکند و قصد حذفشان را دارد. اما به نظرم، سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳ این حقیقت را به آنها نشان داد که یکدستسازی، ضعیفتر از آن است که یک حکومت به آن تکیه کند.
به همین دلیل، سریعتر دچار شکست میشود. بنابراین، همچنان که اصلاحطلبان به مسیر خود ادامه میدهند، این موضوع به شکل مثبتی بر حکومت تأثیر گذاشته است. زیرا آنها را ترغیب کرده که به راه میانهای روی آورند. اگر به انتخابات ۱۴۰۳ نگاهی بیندازید، متوجه میشوید که این اتفاق بدون گفتگو میان دو طرف صورت گرفت. بدین صورت که حکومت پذیرفت که شخصی مانند پزشکیان از بخشی از اصلاحطلبان را به عرصه بیاورد و بخشی از آنها نیز رای دادن به او را پذیرفتند و این مسیر را تقویت کردند. این نتیجه استمرار سیاست اصلاحطلبانه، حداقل در بخش مهمی از جامعه بوده است. اگر نبود، هیچگاه به این اقدام نمیپرداختند و یا اگر هم انجام میدادند، به نتیجهای نمیرسیدند و دیگر بار به نتایج سیاستهای پیشین خود بازمیگشتند.
بدون بازسازی نظام اداری، پزشکیان نمیتواند اقدام مؤثری انجام دهد
* شما همواره از سال ۱۴۰۳ یاد میکنید. میزان اصلاحطلب بودن دولت پزشکیان و تأثیر روح دولت آقای خاتمی در آن تا چه حد است؟
این دولت با ضعفهایی مواجه است که به نظرم چندان غیرمنتظره نیست. سیستم سیاسی ایران از سال ۸۴ بدین سو، با سیستم بروکراسی خود دچار افت جدی شده است. در دوران روحانی نیز این مسئله بهبود نیافت. در دولت رئیسی نیز، این افت تشدید شد. به نظر من، آقای پزشکیان نه تنها نمیتواند، بلکه شاید هم از این موضوع غافل است که بدون بازسازی این نظام اداری و ایجاد روحیه قوی، قادر به انجام اقدام قابل توجهی نخواهد بود.
هرچند در برخی زمینهها پیشرفتهایی دارد، اما نیاز مبرم به بازسازی بروکراسی از اهم مسائل است. این ناتوانی به دلیل موانع قانونی و انتصابات موجود برای وی ایجاد شده است. آقای پزشکیان در مکانهایی که میرود، میپرسد که چرا دمای هوا این گونه است یا چراغها روشن هستند. درحالی که دولتی با روحیه متمرکز، باید در همه جا مانند دفتر خودشان آن را مشاهده کند. مثلاً اگر در دفتر او لوسترها خاموش است، وزرا که به آنجا میروند، چگونه میتوانند در وزارتخانههای خود چنین چیزی را پیادهسازی نکنند؟ چرا کسی جرات نمیکند به پزشکیان بگوید که مدیریت یک کارخانه را به دوستی بدهد، در حالی که به وزرای او چنین چیزی گفته میشود؟
این معضلات ناشی از شکاف موجود است و تا زمانی که آقای پزشکیان این موضوع را حل نکند و روحیهای بنیادین را در نیروهایش تزریق نکند، به نظر من به مراتب دشوار خواهد بود که بتواند از عهده مشکلات موجود برآید.
اظهارات هاشمی در مورد انتخابات ۸۴ بیشتر به شوخی میماند
* درباره رابطه اصلاحطلبان و قدرت صحبت کردیم. اما چگونه شد که آراء ۲۰ میلیونی پشت آقای خاتمی و ۸۰ درصد مشارکت در انتخابات ۸۸ به جایی رسید؟
“““html
آیا با مشارکت کمتر از ۵۰ درصد در انتخابات، پزشکیان موفق به کسب رای شد؟
زمانی که اصلاحطلبان در انتخابات سال ۸۴ دچار شکست شدند – که به گمان من دلایلی وجود داشت و اظهارات آقای هاشمی و دیگران در مورد آرای دور دوم بیشتر به شوخی شبیه بود – اصلاحطلبان تحلیلی دقیق از وضعیت سیاسی نداشتند. درباره این موضوع بهطور مفصل در یکی از مقالاتم توضیح دادهام: یکی از عوامل، درآمدهای نفتی بود و دیگری، سازش با فقدان حاکمیت قانون که منجر به شکاف قدرت و مسئولیت میگردد.
سیستم سیاسی کشور و آقای خاتمی درک مناسبی از مسئله نفت نداشتند. در دوران تشکیل حساب ذخیره ارزی، متن مفصلی نوشتم و نامهای برای آقای خاتمی فرستادم که عوارض این اقدام برای ایشان چه خواهد بود. هرچند این صندوق از نظر منطقی درست به نظر میرسید، اما از نظر سیاسی عواقب خاصی داشت. آنها متوجه نشدند که وقتی درآمدهای نفتی به شکل چشمگیری افزایش مییابد، چه فضایی برای اصلاحات فراهم میشود.
شاخص حاکمیت قانون در پایان دوره احمدینژاد، حتی از سال ۷۶ نیز پایینتر بود
زمانی که آقای خاتمی در سال ۷۶ به قدرت رسید، شاخص حاکمیت قانون در ایران ۲۵/۰ بود و با پایان دوران ایشان در سال ۸۴ به ۴۹/۰ افزایش یافت. البته این شاخص روند بسیار خوبی را نشان میدهد. اما در پایان دوره احمدینژاد، این عدد به ۱۸/۰ کاهش یافت، که از ۲۵/۰ سال ۷۶ هم پایینتر بود. این واقعیت نشانگر این است که آنها باید به این مبنا پایبند میبودند و نقطه ضعف آنها دقیقا همین مسأله بود. به همین دلیل، وقتی اصلاحات دچار شکست شد، مردم به طریقی از سیستم عبور کردند.
انتخابات ۸۴، انتخابی در برابر سیستم سیاسی بود
در تیرماه سال ۸۴ پس از پایان دوره دوم انتخابات، یادداشت کوتاهی نوشتم که مردم ایران به سه دسته تقسیم شدهاند: گروه اول آنها که مخالف سیستم بودند و رأی ندادند؛ گروه دوم کسانی که سیستم را رد کرده و هاشمی را نماد آن میدانستند و بنابراین به احمدی نژاد رأی دادند؛ و گروه سوم، که همچنان مخالف سیستم بودند، اما احمدی نژاد را به عنوان نمادی از سیستم میدانستند و به هاشمی رأی دادند. در واقع، این انتخابات به نوعی ارزیابی نسبت به سیستم بود. هرچند در این یادداشت مقداری اغراق وجود دارد، اما هدف آن ارائه تصویری واقعی از وضعیت بود که به خوبی بازتاب پیدا کرد.
انتخابات ۹۶ از دوم خرداد ۷۶ تغییر بنیادینی داشت
با این حال، باید بگویم که پس از این وقایع، محدودیتها و سرکوب انتخابات، به ویژه در انتخابات مجلس بعد از مجلس ششم، افکار عمومی را به سمت مخالفت با حکومت سوق داد. به همین دلیل، دیگر مردم رأی نمیدادند. اما میخواهم تأکید کنم که هر بار این شرایط به وجود میآمد، مردم تمایل به رأی دادن نشان میدادند. انتخابات سال ۷۶ رویدادی مهم بود، اما به نظر من انتخابات ۹۶ و همچنین انتخابات ۹۲ از ۷۶ به مراتب بنیادیتر بود؛ زیرا مردم، با آگاهی بیشتری به این موضوع نگاه کردند. انتخاباتی که پس از تمام بحرانها و شکافها حدود ۷۳ درصد از مردم در آن شرکت کردند.
اگر پزشکیان به انتخابات نمیآمد، مشارکت زیر ۳۰ درصد میشد
در دی ماه ۹۶ و ورود ترامپ به صحنه سیاسی، سیستم سیاسی ایران به مسیری رفت که مردم به قول ورزشکاران ناگهان ترک کردند. از انتخابات ۹۶ تا دی، حدود ۷ ماه فاصله بود. به نظر من از آنجا به بعد، روند به این شکل ادامه یافت. مشارکت ۵۰ درصدی به نظرم حتی زیاد است؛ این میزان در سال ۱۴۰۳ ثبت شد. اگر به آمار قبل از آن نگاه کنیم، مشارکت در حدود ۳۵ درصد بود. اگر پزشکیان این بار نبود، به احتمال زیاد مشارکت زیر ۳۰ درصد شکل میگرفت.
اختلاف برآورد در انتخابات ۷۶ معادل ۹۰۰ درصد بود
* انتخابات ۷۶ چگونه شکل گرفت؟
انتخابات ۷۶ در شرایطی برگزار شد که حکومت درکی از واقعیتهای جامعه نداشت. آن زمان بزرگترین درسی که باید میگرفتند، این بود که بدون فهم سرشت جامعه، نمیتوانند موفق شوند. هم حکومت در سال ۷۶ و هم ما به این درک نرسیدیم…
“`
در آن زمان، آقای خاتمی اظهار داشتند که ما حضوری قوی خواهیم داشت و بین ۳ تا ۴ میلیون رای به دست خواهیم آورد و با همین آرای قابل توجه، به فعالیتهای سیاسی خود ادامه میدهیم. اما در نهایت با واقعیتی متفاوت روبهرو شدند. بهترین ارزیابی نشان میداد که آقای ناطق میتواند سه برابر آقای خاتمی رای را کسب کند. اما در کمال تعجب، آقای خاتمی موفق به کسب سه برابر آن عدد شد.
این اختلاف در ارزیابی به اندازه ۹ برابر بود که نشاندهندهی ناتوانی ما و حکومت در شناخت جامعه است. جامعه اکنون حق انتخاب آزادانه میان شخصیتها را پیدا کرده است، به گونهای که میتواند به الف رای دهد یا ب را برگزیند. این آزادی به وضوح خود را نشان داد. برعکس، در ایالات متحده، چنین نوساناتی غیرممکن است و ممکن است تغییرات در حد ۲-۳ درصد باشد، اما نه ۹۰۰ درصد اختلاف.
حکومت در سال ۱۴۰۳ از پیروزی پزشکیان آگاه بود
حکومت به نظر میرسد که در آن زمان باید این واقعیت را درک میکرد. اما در سال ۱۴۰۳ تقریباً همه چیز نشاندهنده این بود که آنها به خوبی از نتایج آتی اطلاع داشتند. اپوزیسیون و منتقدان به این موضوع مشکوک بودند، اما حکومت به وضوح میدانست که پزشکیان موفق خواهد شد. برداشت آنها از جامعه به لحاظ منطقیتر واقع شده بود. به همین خاطر است که میتوانیم اتفاقات سال ۷۶ را بر اساس این تحلیل کنیم. درک حکومتی از اصلاحطلبان که آن زمان در زمره جناح چپ بودند، بیشتر جنبه رقابتی و تنشآمیز داشت. در حالی که برداشت عمومی مردم اینطور نبود. به خصوص شخصیت آقای خاتمی که ویژگیهای شخصی او تأثیرگذار بودند.
بنابراین، برای ارزیابی سال ۷۶، باید به این نکته توجه کنیم. به همین دلیل است که در سال ۸۴ شاهد تحولات متفاوتی بودیم، زیرا به هر دلیلی، قوام لازم را نداشتند. همچنین، به دلیل عدم وجود احزاب حرفهای در ایران، افراد به راحتی میتوانند از یک جناح به جناح دیگر نقل مکان کنند. مسائل ایران با مسائل غرب متفاوت است که در آنجا اختلاف نظرات مشخصی وجود دارد و هر حزب روی آن برنامهریزی میکند. احزاب در ایران باید برنامههایی کلان و خرد را به مردم ارائه دهند تا رضایت آنها را جلب کنند. در مجموع، به نظر میرسد که سال ۷۶ را باید با داستان “فیل در تاریکی” مولوی مقایسه کنیم، که هر فرد با تماس با قسمتهای مختلف آن، یک توصیف متفاوت دارد و وقتی چراغ روشن میشود، حقیقت متفاوتی نمایان میگردد.
خاستگاه دوم خرداد از کدام گروه نشأت میگیرد؟
* این پرسش در مورد خاستگاه اصلاحطلبی دوم خرداد است. به نظر میآید که شما بهترین فرد برای پاسخ به این سوال هستید، چون دارای تجربهای در پژوهش اجتماعی، روزنامهنگاری و فعالیت سیاسی هستید. به نظر میرسد چندین عامل در شکلگیری دوم خرداد تا به حال مطرح شدهاند. یکی از آنها نیروهای فرهنگی است که در مجله کیان فعال بودند؛ دیگری نیروهای امنیتی در دفتر نخستوزیری یا وزارت اطلاعات؛ همچنین، نیروهایی بودند که در موقعیتهای تحقیقی قرار داشتند و دیدگاه واقعگرایانهتری به جامعه و فاصله گرفتن از قدرت داشتند. شما به کدام یک از این گروهها اهمیت بیشتری قائل هستید؟
برای پاسخ به این سوال، نیاز است تا یک ارزیابی کمی داشته باشیم که متأسفانه چنین ارزیابیای در دسترس نیست. واقعیت این است که این نیروها مجموعاً دارای ارتباطات رسمی و غیررسمی بودند. از فعالیتهایشان در دانشگاهها، نیروهایی که در جبهه و جنگ بودند و نیروهایی که در سیستم اداری مشغول به کار بودند، همه این عوامل به یک بسته مشترک تبدیل میشدند. در ساختمان میدان ولیعصر، بسیاری دور هم جمع شده بودند تا به حمایت از آقای خاتمی بپردازند و در انتخابات شرکت کنند. نگاه کنید، هیچ فرد غریبهای در آنجا دیده نمیشد.
با اینکه آنها هر روز یکدیگر را نمیدیدند، اما به نوعی همدیگر را پیدا کرده بودند. بنابراین، این موضوع فراتر از یک جمع ساده بود. بنیان اصلی در جلسات آیینی شکلگرفته و گروههای متنوعی در آن حضور داشتند. حدود ۱۰ تا ۱۲ نفر، شامل دوستان پژوهشگر، اعضای کیان و افرادی با سوابق اطلاعاتی و روزنامهنگاری، در کنار هم جمع شده بودند. همچنین نیروهایی که در عرصههای اداری مشغول بودند. همه در آنجا با هم بودند و بسیاری از افرادی که برای انتخابات به ستاد بهافرین در میدان ولیعصر آمده بودند، با حداقل یکی از این افراد ارتباط تنگاتنگ داشتند. اما نمیدانم که چگونه میتوانم به این پرسش پاسخ دهم.

برگزاری بیش از صد سخنرانی در دانشگاهها
* سوال من این بود که آیا اصلاحطلبی در سال ۷۶ از بالا به پایین شکل گرفته بود؟
بله، این مسئله وجود داشت، اما این موضوع جای نگرانی ندارد. قرار نیست که مردم به دنبالهروی رهبران تبدیل شوند. افرادی در سطوح بالا حضور دارند که به لحاظ جایگاه اجتماعی تفاوتی با عموم مردم ندارند. برخی بر این باورند که سیاست در قالبهای معین جواب نمیدهد و باید به گزینههای دیگر فکر کرد. این استراتژیها را تبیین میکنند و ممکن است با استقبال عمومی مواجه شوند. برای مثال، ما میتوانیم تغییرات را در روزنامه «سلام» در حوزههای مختلف مانند سیاست داخلی، فرهنگ و جامعه مشاهده کنیم. من یا دیگر همکاران هم این فرآیندها را منعکس میکردیم.
بیش از صد مناظره و سخنرانی در دانشگاهها برگزار میکردیم. در آن زمان دانشجویان به میزان قابل توجهی حضور داشتند که با وضعیت کنونی متفاوت بود. در نتیجه، ایدهها و تفکرات در جامعه گسترش مییافتند. نمیدانم اگر این روند مخالف میبود، نتیجه چه میشد. رابطهای بین جامعه و نیروهای سیاسی وجود داشت و نهایتاً جامعه باید بپذیرد که از آنها حمایت کند.
نسل جدید کمتر با جریان اصلاحطلب آشناست
* سوال من این بود که اکنون ارتباط بین فعالان سیاسی اصلاحطلب و جامعه به چه صورت است؟
حالا، ذهنیت منفیای وجود دارد که نیازمند اصلاح است. اما یک نکته کلیدی دیگر این است که بحران سال ۸۸ میان اصلاحطلبان و نسل جدید فاصله انداخت. نسلی شکل گرفته است که اطلاعات کافی از اصلاحات ندارد و هیچ ارتباطی با آنها احساس نمیکند. از طرفی، اصلاحطلبان نیز به ادبیات نسل جدید آشنایی ندارند. نسل جدید که در اوایل دهه ۸۰ متولد شد، برای مثال، در سال ۸۸ فقط ۱۰ سال داشت و لذا آن رویدادها را به یاد ندارد. اکنون که ۲۲-۲۳ ساله و دانشجو است، چیزی از آن موقع نمیداند. این عدم آگاهی به نقص اصلاحطلبان برمیگردد؛ آنها باید از ایجاد شکاف نسلی جلوگیری میکردند.
از سوی دیگر، روزنامههای اصلاحطلب تعطیل شدند و فضای مجازی جایگزین آنها گردید. این فضای مجازی متعلق به نسل جدید بود نه اصلاحطلبان. به همین دلیل، این فاصله میان نسل جدید و اصلاحطلبان افزایش یافت.
همچنین نسل جدید ارتباطات بینالمللی خوبی دارد و به منابع اطلاعاتی جهانی، اینترنت و … دسترسی دارد. بنابراین، منابع اطلاعاتیاش با نسلهای قدیمی تفاوت دارد. احتمالاً تعداد کمی از افراد این نسل اطلاعات اصلاحطلبان را از منابع موجود دریافت میکنند، زیرا در آن فضا فعال هستند. من خودم که از آغاز ورود اینترنت در آن فضا حضور داشتم، هنوز هم با نسل جدید و ادبیات آن کمتر آشنا هستم. اصلاحطلبان هم به تعداد کافی از جوانان اصلاحطلب ندارند که بتوانند این خلاء و ضعف را پر کنند. بنابراین، این یک چالش جدی برای اصلاحطلبان است که نیازمند توجه بیشتری است.
صبحها برای خرید روزنامه صف میبستند
* شاید از سال ۸۸ تا ۹۲ این تجربه وجود داشت. اما اصلاحطلبان در آن زمان پایگاههای وسیعی داشتند. برای نمونه، اگر در دهه ۷۰ مجلهای به نام کیان منتشر میشد، بعد از سال ۸۸، مجلات زیادی تأسیس شدند. حزب کارگزاران نیز به تنهایی تعدادی مجله منتشر کرد …
اما مجلات به تنهایی نمیتوانند مشکل را حل کنند. در آن زمان تنها رسانههای مکتوب وجود داشتند و تیراژ روزنامهها، به ویژه «صبح امروز»، به ۸۰۰ هزار هم میرسید که عدد قابل توجهی بود. امروزه اگر تمام روزنامههای کشور را جمع کنیم، تیراژ کلی آنها به ۸۰۰ هزار نمیرسد. در آن زمان، مردم صبحها برای خرید روزنامه صف میکشیدند و روزنامهها نیز حقوقهای مناسبی پرداخت میکردند.“`html
اگر به قیمتهای امروز توجه کنید، مقایسه آن با درآمدهای فعلی مطلقاً غیرقابل تصور است. تصور کنید حقوق شما ۱۰۰ میلیون تومان است، اما اکنون روزنامهها این امکان را ندارند که چنین رقمی را پرداخت کنند. در آن دوران، نفوذ و قدرت رسانهها بسیار زیاد بود. حالا دیگر نه تنها روزنامهها فعالیت خود را متوقف کردهاند بلکه با ورود فضای مجازی، بازگشت آنها به بازار اطلاعات عملاً غیرممکن شده است. به همین دلیل، میتوانید تیراژ روزنامهها را یک درآمد ناچیز ببینید.
نفوذ اصلاحطلبان محدود است، اما مفهوم اصلاحطلبی به حیات خود ادامه میدهد
* به موضوع بازسازی بپردازیم. آیا باور دارید که اصلاحطلبی جدیدی میتواند متولد شود یا این جریان میتواند خود را با شرایط کنونی تطبیق دهد؟
گاهی اوقات جوانانی که نسلهای جدیدتر هستند به من مراجعه میکنند و از من مشاوره میخواهند. به آنها میگویم که بهتر است خود به میدان بیایید و اقدام کنید. برای همکاری با یکدیگر جمع شوید و اگر ادبیات و تجربیات مشترکی دارید، در این راستا گام بردارید. به اعتقاد من، اصلاحطلبی به هیچ وجه محو نمیشود. این نکته اهمیت زیادی دارد. اما اصلاحطلبان، چه از دوم خردادیها و چه از کارگزاران، به عنوان گروههای موجود، تأثیر زیادی نمیتوانند داشته باشند.
ما باید به جریاناتی امید ببندیم که در میان جوانان و در دنیای مجازی فعال هستند و روحیه مثبتی نسبت به یکدیگر دارند و به تداوم تحمل اهمیت میدهند. آنها به این درک رسیدهاند که حذف و درگیری مشکلات را حل نمیکند و در واقع امیتم بیشتر به سمت آنهاست. ما نیز که میگوییم و مینویسیم، هدفمان این است که فردی را پیدا کنیم تا این شعله را به او بسپاریم. سن ما دیگر اجازه فعالیت در این حوزه را نمیدهد.
تغییر در حاکمیت اجتناب ناپذیر است
* آیا فکر میکنید آنها قادر به تغییر حاکمیت هستند؟
به نظر من، خود حاکمیت به طور حتم دستخوش تغییر میشود. نه فقط این حاکمیت، بلکه هر حاکمیت دیگری نیز نمیتواند ثابت بماند. ما درک میکنیم که حاکمیتها عمدتاً خود را از نظر متصلب نشان میدهند تا به مخالفان خود بگویند صدای خود را پایین بیاورند و به مردم بفهمانند که تمایل دارند در همین وضعیت ادامه دهند. اما در واقع، آنها چندان هم متصلب نیستند. اگر متوجه شوند که نمیتوانند بمانند، خود را با شرایط جدید تطبیق میدهند. شما شاید سال گذشته این زمان نمیتوانستید تصاویر آینده را ببینید و پیشبینی کنید که این وقایع چگونه رخ خواهند داد. واقعاً تصور میکنم اکثریت افراد اگر چشمانداز روشنی برای این سال میداشتند، باور نمیکردند.
شش ماه قبل غیر ممکن بود تصور کنیم که مذاکرهای صورت گیرد
چیزهایی که فکر میکردیم ممکن نیست، حالا در حال وقوع است. از قبیل رفع فیلترینگ، وضعیت حجاب و نیروهایی که در نظام حضور دارند و همچنین روابط خارجی و رسانهها. تفاوت فاحش با خواستههایمان وجود دارد، اما در همین وضعیت نیز پیشرفتهایی حاصل شده است و ثبات این وضعیت اهمیت دارد. اگر ما توانستهایم یک سال به این روند ادامه دهیم، میتوانیم انتظار داشته باشیم در سالهای آینده شاهد تغییرات مشابه باشیم. این در حالی است که اکثراً شش ماه پیش بر این باور بودند که ایران هیچگاه وارد مذاکره نخواهد شد، اما حالا این اتفاق افتاده است.
اینگونه نیست که سیستمها به هیچ عنوان انعطافپذیر نباشند. اصلاحطلبی نیز یک الزام برای ایران است تا بتواند به سمت بنای تفاهم جمعی حرکت کند و از این شرایط خارج شود.
ناامیدی ما را به هیچجا نمیبرد
* اگر نکتهای برای جمعبندی دارید، بفرمایید.
میدانم که امید داشتن در این کشور کار دشواری است، اما به اعتقاد من اگر دلسرد شویم چیزی جز آسیب به خودمان عاید نمیشود و در واقع نمیتوانیم به تغییر وضعیت کمک کنیم. اگر من تصور کنم که بیمار هستم و در حال مرگ، هیچ تلاشی برای زنده ماندن نخواهم کرد؛ نه به پزشک مراجعه میکنم و نه اقدامی میکنم. اما وقتی به زندگی و ادامه آن امیدوار باشم، اقداماتی انجام میدهم که خود، بخشی از فرایند زنده ماندن خواهد بود. تنها آرزوی من این است که جامعه ایران از پرداخت هدر به گذشته خود بکاهد. هر نگرشی به گذشته، یک درس مکتوب خواهد بود.
“““html
نگاهمان را به سوی آینده معطوف کنیم و از رویکرد ستیز دوری گزینیم. این احتمال وجود دارد که درک بهتری از یکدیگر پیدا کنیم. وقتی پای صحبت شما میآیم و ستیزه میکنم، به خوبیهای شما توجه نمیکنم و فقط بدیهایتان در ذهنم نقش میبندد.
لذا بهتر است که کمی حسن ظن را در خود تقویت کنیم. این امر برای خودمان آرامش بیشتری به ارمغان خواهد آورد. امیدوارم که سال آینده، این فرصت برای من و شما فراهم باشد تا با هم صحبت کنیم و ببینیم در ۲۴ اردیبهشت سال ۱۴۰۵ در چه موقعیتی قرار داریم!
اگر امیدی نداشته باشیم، چه دستآوردی خواهیم داشت؟ من سال قبل امیدوار بودم و به همین دلیل در تاریخ ۲۰ خرداد که اعلام شد آقای پزشکیان تأیید صلاحیت شده، بلافاصله بر اساس تحلیلی که داشتم از او حمایت کردم. این اقدام را مثبت ارزیابی میکنم. نه به خاطر اینکه من این کار را انجام دادم، بلکه به این دلیل که به نظر میرسد بر اساس وجدان و اخلاق حرکت کردیم. هنوز مسائل زیادی در پیش داریم.
به این موضوع مینگرم که با ورود افراد جدید چه تغییرات ممکن بود اتفاق بیفتد، اما هنوز محقق نشده است. اما حداقل میتوانیم خوشبین باشیم که رئیس جمهوری داریم که میتوانیم به او انتقاد کنیم. در برخی جلسات به شدت انتقاد میکنم و خوشبختانه آنها استقبال میکنند. این نکته بسیار مهم است که بتوانید نظرات خود را بیان کنید. فکر نمیکنم شما نیز در انتقاد از کسی تردید داشته باشید. امیدواریم که هر دو طرف صادق باشند و حمایتهای مردمی نیز به ما کمک کند تا از برخی بحرانهای اساسی عبور کنیم.

۲۷۲۱۱
“`